شعرهای عاشقانه

MARJAN

 


در زندگی مشو مدیون احساس کسی ،

تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ،

زندگی دفتری از خاطره هاست ،

یک نفر در دل شب ،

یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ،

یک نفر همسر سختی هاست ،

چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ،

ما همه همسفریم
 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت4:40توسط مرجان جون | |


به چه میخندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی به چه چیز؟
 
به شکستن دل من
 
یا به پیروزی خویش؟
 
به چه میخندی تو؟
 
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
 
یا به افسونگری چشمانت
 
که مرا سوخت و خاکستر کرد؟
 
به چه میخندی تو؟
 
به دل ساده من میخندی
 
که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟
 
خنده دار است بخند.....
 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت4:34توسط مرجان جون | |

عــشـــق اگر عشــق باشد !


هم خنده هایت را دوست دارد ، هم گریه هایتـــ را ...


هم لحظه های شادابی ات را می پسندد ،

 

هم روزهای بی حوصلگی اتـــ را ...


هم دقایق پر از ازدحامت را همراهی میکند ،

 

هم دقایق تنهایی اتـــ را ...


عــشـــق اگر عشــق باشد !


هم زیبایی هایت را دوست دارد ،

 

هم اخم هایت در روزهای تلخی ...


عــشـــق اگر عشــق باشد !


با یک اتفاق تو را تعویــــض نمیکند ،

 

همراهی ات میکند تا بهبود یابی ...


عــشـــق اگر عشــق باشد !


هر ثانیه دستانش در دستان توستــ ،

 

در سختی و آسانی ... تـــــا ابـــــــد ... !

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت4:15توسط مرجان جون | |

 هوس کردم

                       که تو باشی
             من باشم
                               و هیچکس نباشد
انگاه داغترین آغوش را از تنت
و شیرین ترین بوسه را از لبت
به بیرون بکشم
به تلافی تمام روز هایی که میخواستمت
و نبودی
 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت4:12توسط مرجان جون | |

پسره به دختره گفت:

 

دوسم داری؟

 

دختره گفت :نه.

 

پسره گفت:

 

من قشنگم؟

 

دختره گفت:اصلا.

 

پسره گفت:

 

اگه بمیرم برام گریه میکنی؟

 

دختره گفت: عمرا.

 

پسره بغض گلوشو گرفته بود...

 

دختره گفت:

 

دوست ندارمٍٍٍ،عاااااااااشقتم...

 

قشنگ نیستی،زیباترینیییییی...

 

اگه بمیری،برات گریه نمیکنم،منم میمیررررررم

 

عشق ینی ایییییییییییین...

 

لطفا لوس نشو

 

+نوشته شده در دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:18توسط مرجان جون | |

این رو برای ****** کسی مینویسم که*******عاشقشم

برای کسی که*****دوستش دارم و****بخاطرش جونمو میدم

انقدری که حاضرم  اون از هر****چیزی که****بدش میاد دورشو خط بکشم

طوری عاشقشم که دوست ***   ندارم  ***ثانیه های با حرف زدن با اورو تلف کنم

عاشق اون جمله ای که میگه (هی وای من) که منم به این جملش عادت کردم

که خودم این جمله رو هی میگم نمیدونم چرا این جمله رو میگم

بازم نمیدونم چرا فقط میدونم که عاشقشم بدوجووووور

فقط اینو میدونم که بدون اون نمیتونم زندگی کنم

اگه اون نباشه یعنی من هیچم حتی 

همیشه به یادشم

*م = ملکه*

همیشه

هر جا

هر ثانیه

حتی

توی مدرسه

حتی موقع خواب

حتی موقع غذا خوردن

حتی حتی حتی تو همه جا به یادشم

اگه بفهمم داره گریه میکنم داغون میشم میدونی چرا برای اینکه

هر قطره ای از اشکش تیکه از قلب منه

اگر اشک بریزه انگار قلبم تیکه تیکه میشه

^ر = راهنما^

به ازای هر قطه اشک اون یه تیکه از قلبم از بین میره

هیچ وقت دوست ندارم که ناراحت باشه

همیشه دوست دارم خنده رو لباش باشه

اگر من غمگین هستم اونو میخوام که شاد باشه

و شعری میخونم براش که اینو بدونه همیشه  تو یادشمو  خیلی دوسش دارم طوری که

هیچ عاشقی تو دنیا نتونه اینطوری عاشق بشه

میخوام پوز هرچی عاشقه تو دنیارو بزنم  و

بهشون بفهمونم که عشق واقعی یعنی  این نه این که شما ها عشقو

بازیچه ی دست خودتون کردین

ولی با این حال نمیدونم که اون کسیو که انتخابش کردم منو دوستم داره یا نه اما برای اون مینویسمش

×ی = یار×

و این پستو ثابتش میکنم

شعر........***........شعر

زندگی مال تو           مرگ مال من

خنده مال تو             گریه مال من

شادی مال تو           غصه مال من

تمام من مال تو          تمام تو مال من

شعر.........***........شعر

فقط تو مال من باش و فقط منو دوست داشته باش

به خدا قسم کاری میکنم که همیشه

هر وقت و هر جا

شاد باشی

و فراموش نکن که حتی اگر منو هم دوست نداشته باشی و حتی نخوای با من باشی

عین کوه پشت و پناهتم عزیزم

من تمام اینارو با درد عاشقی و اشک های عاشقی نوشتم

خودمم نمیدونم که چطور این همه نشستم نوشتم نمیدونم اما

میخوام بهتون ثابت بشه که عشق واقعی یعنی این

(م = ملکه عشق)

***پـــــــایــــــاـــــنـــــ***

*********

^^^^^^

 

+نوشته شده در دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:14توسط مرجان جون | |


 

پسری که تورو دوست داشته باشه تنت رو عریان نمیکنه بانو!

بلکه لباس عروس به تنت میکنه!

بفهم عشق اگر واقعا عشق بود لذت بوسه بر پیشانی خیلی بیشتر از لب دادن بود...

اگر عشق واقعا باشد همان که دستانت را میگیرد

حتی برای لحظه ای دیوانه اش میکند

و از برق چشمانت مست میشود

احتیاجی به هم اغوشی و هم خوابی نیست...

خلاصه رفیق سرت را درد نیاورم اگر عشقت مردانگی داشته باشد

از دوری یکدیگر هم لذت میبرید

چون مطمعن هستی جایت در میان قلبش ثابت و دست نخوردست!

لازم نیست هرروز هفت قلم ارایش کنی تا مبادا خوشگل تر از تو دلش را ببرد

خیالت تخت است که توبا همان قیافه و خود واقعیت حاکم ذهن او هستی

این مطمعن بودن رابطه یعنی بالیدن به خود و افتخار کردن به سرنوشت که

یه مردی توی زندگی داری تا همیشه تکیه گاهته و

یقین داری که تنها انتخابش تو هستی و

بـــــــــــــــــــــــــــس!

 

+نوشته شده در دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:10توسط مرجان جون | |

دنیای ما اندازه ی هم نیست...


من عاشق بارون و سیگارم


من روز ها تا ظهر می خوابم


من هر شبو تا صبح بیدارم


من خیلی وقتا ساکت و سردم


وقتی میرم تو خودم...


پاییز سال بعد بر می گردم...


دنیای ما اندازه ی هم نیست...


می بوسمت اما نمی مونم...


تو دائم از آینده می پرسی...

 
من حال فردامم نمی دونم...


تو فکر یه آغوش محکم باش...


آغوش این دیوونه محکم نیست...


صد بار گفتم باز یادت رفت..

دنیای ما اندازه ی هم نیستـــــــــــــــ...

 

+نوشته شده در دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:8توسط مرجان جون | |

امشب بغض تنهايي من دوباره مي شکند ...


چشمانم بس که باريده ديگر حتي تحمل نور مهتاب را ندارد ...


آخ که چقدر تنهايم ...


دل بيچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده


و انگشتانم بس که برايت نوشته


خسته شده است ...


رو به روي آينه نشسته ام آيا اين منم ؟



شکسته ....


پير ...


تنها....


تو با من چه کردي ؟


شايد اين آخرين زمزمه هاي


دلتنگي ام باشد و ديگر هيچ نخواهم گفت ....


اما منتظرم ...


انتظار ديدن دوباره ي تو براي من زندگي دوباره اي است ...


پس برگرد ...


عاشقانه برگرد ...

 

برای همیشه برگرد...

+نوشته شده در دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:7توسط مرجان جون | |

اینجا دختر که باشی...

با باورهایت بازی می شود...

سر به زیر باشی و معصوم تو را محکوم می کنند به دهاتی بودن...

مدرن باشی و امروزی محکوم می شوی به بی خانواده بودن...

اینجا دختر که باشی...

وقتی هیچ توجهی به پسر نکنی می گویند:بد شکست خوردهاست!!!

وقتی برای حرف پسر تره خرد می کنی و اهمیت قائل می شوی می گویند:

کارشهمین است!!!

اینجا دختر که باشی...

هوا تاریک نشده باید خانه باشی.....

پسر نیستی که نیمه شب هم بیایی بگویند:مرد شده...

دنبال یک لقمه نان حلال است!!!

اینجا دختر که باشی

بخواهی با دلیل و منطق حرف بزنی می گویند:بس است دیگر!

قدیم از دیوار صدا در می آمد...

از دختر نه!!!آخرالزمان شده...

پسر نیستی که بگویند دیگر می تواند گلیمش را از آب درآورد...

اینجا دخترکه باشی...

نهایت تفریحات سالم زندگی ات رفتن به سینماست با دوست قدیمی ات

پسر نیستی که آخر هفتهبا دوستان هوس شمال رفتن به سرت بزند...

اینجا دختر که باشی...

زود ازدواج کنی می گویند:هول بود...

می ترسید قحطی پسر شود!!!

دیر که ازدواج کنی می گویند:ترشیده بود!!!

پسر نیستی که زود ازدواج کنی بگویند:با خدا بود...

می خواست به گناه نیوفتد...

و دیر ازدواج کنی بگویند:فهمیده بود!!!

میخواست مرد شود بعد خانواده تشکیل دهد...

اینجا دختر که باشی...

با باورهایت بازی می شود...

باور کن...

+نوشته شده در دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:5توسط مرجان جون | |

صفحه قبل 1 ... 29 30 31 32 33 ... 66 صفحه بعد