شعرهای عاشقانه

MARJAN

حالا

(زنجیرمن وبافتی؟)

کسی به جای کسی نمی میرد

(پشت کوه انداختی؟)

کاش لااقل کسی به جای کسی متولد می شد

(گرگم وگله می برم)

سواربراین سُرسُره

به هفت سالگی ام

سُرمی خورم

حالا

بعداین همه سال

(آهی آهای من گرگم)!!!!!!!......

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:59توسط مرجان جون | |

آدمــک اخـر دنـیــاسـت بخـند


آدمک عشق همین جاست بخند

 

دستخطی که تو را عاشق کرد

 

شوخـی کاغـذی مـاسـت بخند

 

آدمک خر نشوی گـریـه کـنی

 

کـل دنـیـا سـراب اسـت بـخـند

 

آن خدایی که بزرگش خواندی

 

بـه خدا مثـل تو تنهاست بخند...

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:41توسط مرجان جون | |

"خوبى؟"

گاهى باتمام تكرارى بودنش غوغاميكند...!!

ودرجوابش ميتوان بزرگترين دروغهاراگفت...

"خوبم"...

بنده ازخداپرسيدتوكه سرنوشت وتقدير
منونوشتى پس چراديگه من دعابخونم
خداپاسخ داد:شايدمن توسرنوشت تو
نوشته باشم هرچى خودش آرزوكند..

به خداگفتم:بياجهان راقسمت كنيم،
آسمون مال من ابراش مال تو،دريا
مال من موجاش مال تو،ماه مال من
خورشيدمال تو...خداخنديدوگفت:
بندگى كن همه دنيامال تو.......
من هم مال تو.........
 

خداياهيچ تنهايى راآنقدرتنهانكن كه
به هربى لياقتى بگويد"عشقم"

سلام دوستان حالايه معماى ساده ببينم
كى زودترازهمه جواب درست روميده
*فرض كنيديك مردى داره توراه مياد
شب هست وتاريك،هوام بدجوربارونى
سه نفرتوراه ايستادن،يكى بهترين
دوستشه يكيم پيرزنى كه بدجورمريضه
ونيازبه دكترداره يكيم نامزددوستشه
موتوربلاخره يه چيزى كه كل ظرفيتش
دونفره باراننده!بنظرتون بهترين
راه حل چيه كه ايناباخوبى
ازاين وضعيت خلاص شن؟؟؟؟
منتظرم آ حتماجواب بدين
خيلى ساده س

آدمهايه قصه اند...
قصه اى كه يه روزشروع ميشود...وروزى به پايان
ميرسدمهم نيست كه...اين قصه چگونه به پايان
ميرسدمهم اينست كه ازاين قصه خاطره به
يادگارميماند

 

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:27توسط مرجان جون | |

حق باكشيش هابود،گاليله زمين آنقدرهم گردنيست....

هركس ميرودديگه بازنميگردد!!!!!!!!!

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:24توسط مرجان جون | |

بدترين كارى كه يه نفرميتونه بادلت بكنه اينكه

            باعث شه ديگه ذوق نكنى ازبودن هيچكس..

لعنت به تواى دل كه هميشه جايى
ميمانى كه تورانميخواهند...

خيلى سخته دلت بودنش روبخواد..
ولى به نبودنش عادت كنى...!

مچاله كرد،شكست،بندزد،خط زد...خلاصه
راحت شد...!ارث پدرش كه نبوددل من بود!!

دوست داشتن راباتمام وجوديادش دادم
ولى...اورفت به كس ديگرى امتحانش راداد..!

براى نبودن كه...
هميشه لازم نيست راه دورى رفته باشى
ميتوانى همينجاپشت تمام بغضهايت،گم
شده باشى!!!

 

 

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:18توسط مرجان جون | |

عاشقانه تو را می ستایم

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

در چشمانت خیره شوم

دوستت دارم را

بر لبانم جاری کنم

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

سر روی شونه هایت بگذارم...از عشق تو...

از داشتن تو اشک شوق ریزم

منتظر لحظه مقدس که تو را در آغوش گیرم

بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

و با تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم

آری من تو را دوست دارم

و عاشقانه تو را می ستایم

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:14توسط مرجان جون | |

دلم از کسی گرفته که می خوام براش بمیرم

کجای بازی ما اشتباه بود

 که او همبازی من نیست

    و من هنوز

 گرگم به هوای او!

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:11توسط مرجان جون | |

کـــــاش باران بگیرد...

کــ ـــا ش....

شیشـــــه بخـــــ ـــــ ار کند...

من همه ی دلتنگی هایم را رویش " هــــ ـــــ ـــ ا " کنــــــــ ــم...

و با گوشه ی استینـــــم همه را به یکبـــــاره پاک کنم...

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:1توسط مرجان جون | |

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:0توسط مرجان جون | |

من از تکرار واژه ی دلتنگی خسته ام

من از حروف فاصله بيزارم...

من از باد که بوی گيسوانت را نمی آورد دلخورم...

من از هر واژه که نام تو بر آن نباشد گريزانم...

بيا که بغض کودکانه ام آغوش تو را کم دارد.....

 

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت14:54توسط مرجان جون | |

صفحه قبل 1 ... 45 46 47 48 49 ... 66 صفحه بعد