التماست...

شعرهای عاشقانه

MARJAN

التماست نمی کنم هرگز گمان نکن که این واژه را

در وادی آوازهای من خواهی شنید تنها می نویسم 

بیا بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر نگاه کن

ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است

اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود ساعتی پیش این انتظار شبانه را به خلوت ناب 

خواب های تو می سپردم حال هم به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان

قسم بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست

تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی اما تو را به جان نفس های 

نرم کبوتران هره نشین بیا و امشب را بی واسطه ی

سکسکه های گریه کنارم باش مگر چه می شود یکبار

بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت14:37توسط مرجان جون | |